محل تبلیغات شما

 

درووود فراوان چه طورین؟بچه ها من اصلا یادم نیست کی رفتم پزشک قانونی همون روزا ننوشتم ولی الان عذاب وجدان گرفتم

همونطور که گفتم از قاضی نامه گرفتم که بیام پزشک قانونی واونا هم با دکترم هماهنگ بشن و در آخر وقت کمیسیون بدن

من رفتم اونجا

ساعت های خیلی زیادی رو معطل شدم

با اینکه از ساعت8 صبح من و مامانم اونجا بودیم اما 11:30تونستیم بریم پیش دکتر پزشک قانونی

فاجعه بار ترین اتفاق زندگیم اونجا افتاد 

معاینه ی بدنی

از سینه ها و پرده ی بکارت!

شاید شما هم الان توی ذهنتون بگین اوه خدا!

من اونجا هم توی ذهنم هم بلند این موضوع رو گفتم!گفتم امکان نداره حتما راه دیگری هم هست و گفت نه!

خلاصه این قسمت از کابوس اون روز گذشت

تا نزدیک به شب اون روز عصبی بودم

اما گذشت و امیدوارم یا واسه بچه ها پیش نیاد یا زود از ذهنشون بره

در هر صورت

یه نامه ی محرمانه (چون بسته هست)از پزشک قانونی برای دکترم گرفتم

گفتن گزارش رو دکترت واسه ما مینویسه و وقت کمیسیون میدیم بهت

که من دیگه نرفتم خیلی درگیر دانشگاه و اینام و حقیقتا حوصله هم نداشتم

حالا هفته ی بعدی حتما میرم.

انقدر که آدمو توی روال کارها معطل میکنن آدم رغبت نمیکنه بره پیگیری کنه

اینم از خبر ها

زندگی زیباست

روزی این مراحل فقط در تصور من بود

الان اما واقعیت

و اینکه همییشه در تصوراتم توی تمام این مراحل کسیو به عنوان شریک احساسیم کنارم داشتم که مانند خودم پیگیر کارام بود و وقتایی که توی اون صف ها و علافی ها تنهام کنارم بود انگیزه ی شیرینی بود.

الان اما

فهمیدم که قرار نیست همه چی به اون صورت باشه هر از گاهی حسرت میخورم

چون دیگه بدون اینکه کسی پیگیر کارام باشه میرم جلو و معمولا دو سه روز بعد هر کاری به رفیق صمیمیم میگم حتی

اما زندگی زیباست و بهترین ها در انتظار منه

 

زنده باد زندگی

جزئیات کمیسیون اصلی من

تماس از پزشک قانونی

تشکیل پرونده ی نهایی در پزشکی قانونی

ها ,هم ,توی ,ی ,پزشک ,قانونی ,پزشک قانونی ,اون روز ,این مراحل ,پیگیر کارام ,وقت کمیسیون

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها