محل تبلیغات شما

دروود فراوان 

بالاخره در تاریخ ۴دی ماه سال۹۸،من رفتم برای کارای نهاییم پزشک قانونی و دوباره نزدیک به سه ساعت معطل بودیم تا اسمم رو خوندن و رفتم تو اتاق و متاسفانه توی مدارکم آزمایش هورمون رو نذاشته بودیم یادمون رفته بود ببریمش .مامانم صبح قبل از رفتن گفت که چک کن من گفتم همه چی هست ولی خب نبود.

اما

به نظر من خود افراد پزشک قانونی باید توضیح بدن چه مدارکی رو باید همراه داشته باشیم

آخرین دفعه ای که رفته بودم اونجا یعنی ۶-۷ماه پیش،فقط اون نامه ای رو دادن که مثلا واسه رواندرمانی تحت نظر دکتر صدیق بود.نگفتن دفعه ی بعدی که اومدی چیا رو بیار.درسته که خودمون میفهمیم اما باید به صورت کاملا واضحی همه چی رو بگن .

من عصبی شده بودم که بعد از نزدیک به سه ساعت رفتیم داخل،حالا میگه نه نمیشه پروندت رو تشکیل بدیم!!گفتم شما باید بگین ما چیا رو بیاریم و خانم دکتری که اونجا بود لبخندی زد و گفت نه دکتر صدیق دیگه خودشون میدونن چی بگن و منم گفتم ولی ایشون نگفتن و عصبی بودم چرت و پرت میگفتم مامانم گفت نه اشتباه از ما بوده.

در هر صورت ما رو فرستادن توی اتاق دیگری (اتاق۸)،قبلش اتاق ۵ بودیم.

ما رو فرستادن پیش خانم شیخی پور یا شیخی زاده یا شیخی

و گفتن که حالا بابت حق کمیسیونی که قراره تشکیل بشه هم ۱۶۵ تومن دیگه رو باید واریز کنید.دویست و خرده ای بود که یه مقداریشو سری قبل ازمون گرفته بودن.

مامانم رفت پذیرش واریز کرد فیش رو آورد خانمه گفت شما مامانش هستی؟

گفت آره

گفت چه قدر خوبین و رو به من گفت خیلی باید قدر بدونی و باهم صحبت کردن و مامانم گفت که من تمام تلاشم رو میکنم که خوشحال تر باشه و

خانم شیخی به اون آقایی که چای میریخت گفت برای این خانم هم بریزین و خلاصه جو صمیمانه ای برقرار شد و باهم کلی صحبت کردیم.مامانم گفت من شنبه خودم واستون اون برگه ی آزمایش هورمون رو میارم و حل شد.بعد هم چند سوال از من پرسید و نوشت توی برگه ای که قراره توسط دکتر اتاق۵ مطالعه بشه که اگه دیگه تشخیص بدن نیازمند مشاوره نیستم بعد نوبت کمیسیون رو بدن.

امروز اون شنبه بود و مامانم آزمایش رو به پروندم اضافه کرد .

من دیگه نرفتم خودش رفت

بچه ها 

نه تنها به خاطر این موارد 

به خاطر همه چی

مادرم تمام وجود منه

همیشه توی زندگیم و تمام مسائلم من رو حمایت میکنه.

یه چیز جالب

همون برگه ای که اون خانم داشت از زبون من مینوشت یه قسمتش درباره ی دوست دختر داشتن بود

اول خانم شیخی پرسید دوستی که دختر باشه داشتی؟ و من درست متوجه نشدم گفتم منظورتون چیه گفت یعنی اینکه دوست دختر داری؟

گفتم نه

ولی

داشتم

بعد مامانمم سریع همراهیم کرد بله بله داشته 

خانم شیخی گفت میدونست داستان تو رو؟ بعد مامانم دیگه جواب میدادبله بله میدونست هم سن هم بودن و مشکلی نداشتن و  

اونجا با خودم میگفتم اوه خدای من این مامان من چه قدر خففنه

من بیان کردم که به خاطر امتحانا توی هر تاریخی نمیتونم بیام برای روز کمیسیون.خانم شیخی گفت قبل از اینکه تاریخ رو مشخص کنم با خودت هماهنگ میکنم.

زنده باد زندگی

عاشقشم

از ترنس بودنم لذت میبرم

بچه ها 

یک زمانی فکر میکردم کل فکر و زندگیم همین ترنس بودنه

الان میفهمم که نه اون خیلی خیلی سطحی بوده

واقعا من بهش الان فکرم نمیکنم

یعنی خیلی عادی و نرماله این زندگی برای من

چند ساال هست که من کلا با تیپ پسرونه ام زندگی میکنم جز دانشگاه

و میبینم که همه چی خوبه و من به ابعاد دیگر زندگیم دارم فکر میکنم

واقعا دیگه جز اولویت های اول فکریم نیست

الان دیگه روی این قضیه تعصب ندارم

گاردی ندارم

و همیشه

راحت باشین

سخت نگیرین

البته من هم بودم توی اون دوران سخت گرفتن ها و

شاااد باشین

امیدوارم نوشته هام به دردتون بخوره

بدرود

 

 

جزئیات کمیسیون اصلی من

تماس از پزشک قانونی

تشکیل پرونده ی نهایی در پزشکی قانونی

رو ,خانم ,اون ,توی ,ای ,مامانم ,خانم شیخی ,همه چی ,ای که ,گفت که ,مامانم گفت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حکمت کهن دلنبشته های تابناک کانال تلگرام مشاوره ازدواج ( فوق تخصصی)